از دیرباز ضرورت بازنگری در تمام میراث فرهنگی اسلامی بدون استثنا را خواستار بوده‌ام، از فقه و اصول فقه گرفته تا تفسیر، حدیث، کلام و عقیده. و بر کسانی این بازنگری لازم است که شایستگی دارند و اهلش هستند؛ آنان که کلیات و جزئیات، برنامه‌ها و کلماتش را تجربه کرده‌اند، منابع و سرچشمه‌های آن را شناخته‌اند، در عرصه‌های گوناگون ارتباط مسائل با کتاب خدا را دانسته‌اند، و راه‌ها و مسیرهای آن یا به اصطلاح ابزارهایش را درک کرده‌اند. به یقین ایشان شایسته‌ترین افراد برای بازنگری در این میراث گران‌بها می‌باشند تا آن را بر کتاب خداوند بزرگ و سنت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ عرضه کنند تا بدانند پیامبر چگونه قرآن را می‌فهمیده یا تلاوت می کرده و در دوران تلقی و دریافت برای نسل نخستین به اجرا می‌گذاشته است. اگر شایستگان چنین کنند، قطعاً کتاب خدا که مؤید کتاب‌های پیشین است و نیز سنت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ خواهند توانست عناصر قوت و ضعف میراث ما را در جوانب گوناگون بیان کنند، خواه در زمینه‌ی مقاصد پنج‌گانه [حفظ عقل، دین، مال، نسل و ناموس] یا سایر علومی که جنبه‌ی ابزاری دارند، همانند زبان عربی، منطق و غیره. 

اما، برادران، دانشجویان و اساتید و دیگر فرزندان این میراث، چنین خواسته‌ای را از سوی من ناپسند شمردند و به پیشینه‌ی فرهنگی‌مان نسبت کمال دادند و بر میراث بشری امامان و دانشمندان اسلامی لباس قدسی پوشاندند و همان سخنی را گفتند که پیشینیان گفته بودند: «نمی‌شود در آن‌چه هست، نوآوری کرد». اینان اصرار و استکبار نمودند و اعلام کردند: چه کسانی‌اند آنان که می‌خواهند کاستی امامان و بزرگان و مجتهدان ما را برطرف کنند؟! چه کسانی‌اند آن گروه نورسته که از زمانه و زمانه‌گرایی، مدرنیته و نوآوری تأثیر گرفته‌اند؟! از کجا معلوم، شاید شیطان و یاورانش ایشان را تحریک کرده‌اند تا چنین خواسته‌ای داشته باشند!؟ 

ولی اینان اصل اجتهاد و نوآوری را که بر امت فرض است، فراموش کرده‌اند؛ باید همواره کسانی دنبال نوآوری باشند و اجتهاد را زنده نمایند. متأسفانه میراث‌گرایان این را فراموش کرده و خواسته‌ی ما را ناپسند شمردند. بارها مورد انواع تمسخر قرار گرفتم که برخی از ایشان آن را همانند سرکشی و عناد به خوبی یادگرفته‌اند و بر مواضع خود پافشردند. به ایشان می‌گفتم: اگر شما این وظیفه را بر دوش نگیرید و پیشینه‌ی فرهنگی خود را بازنگری، نقد و غربال نکنید و آن را بر مبنای کتاب خداوند پاک و سنت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ نسنجید، کسانی این کار را خواهند کرد که به آن باور ندارند و از شما خواهند خواست که با میراث خود قطع رابطه کنید، شما و مؤسسات‌تان را مورد محاصره قرار خواهند داد، تا تسلیم‌شان شوید. و تسلیم شدن یعنی خودکشی تاریخ امت و برون‌رفت از تمام آن‌چه به نام میراث و پیشینه است. هنگامی که میراث‌گرایان نقد ده درصد یا بیش‌تر یا کم‌تر آن را بعید می‌دانند، این بهتر از آن است که یک نادانِ تیشه به دست بیاید و خواستار کندن قبرستانی باشد برای خاک‌سپاری میراثی که ارزشش را نمی‌داند و گاهی او و نه هیچ‌یک از نیاکانش در گذاشتن حتی یک خشت آن سهیم نبوده‌اند. او اصلاً ارزش این میراث را نمی‌داند که خواهان دفن آن است. آن‌گاه هنگامه‌ی خطر برای امت است که عاقلان به عمقش پی می‌برند، ولی درک آن بر افراد کودن بسی سنگین است.   

در دورانی می‌زییم که فرزندان‌مان معتقدند که میراث و پیشینه‌ی ما مسؤول تمام بدبختی‌های ماست؛ از برپایی اسرائیل گرفته تا پیدایش القاعده، داعش و استعمار کهنه و نو. مسؤول همه‌ی این‌ها نزد این بی‌خبران میراث ماست. میراث متهم به ایجاد این‌هاست و تمام مصیبت‌هایی که در انتظار امت است، نیز از او سرچشمه می‌گیرد. پس راهی جز رهایی از دست میراث فرهنگی و دورانداختن آن و کندن قبر برایش و به خاک‌سپاری آن و ویران ساختن تمام سازمان‌ها و منابع و مؤسساتش وجود ندارد. کسی چه می‌داند، مگر مارکسیسم لینینی مساجد و مدارس شوروی را به کاباره، شراب‌خانه، رقاص‌خانه و در بهترین حالت به موزه تبدیل نکرد؟!

شبکه‌های ماهواره‌ای و رادیویی فراوانی وجود دارد که در آن‌ها هر بی‌دست و پایی که بویی از میراث فرهنگی نبرده است، به نقد پیشینه می پردازد و مسؤولیت کامل واپسگرایی و عقب‌ماندگی امت را از آن می‌داند. بی‌گمان بخشی از میراث‌مان مسؤول بسیاری از چالش‌های فکری، بحران‌های معرفتی، فروپاشی منهجی و دیگر موارد است، ولی همه‌ی پیشینه چنین نبوده است و هیچ‌کس نمی‌تواند چنین برخوردی با آن داشته باشد.

شنیده‌ام برخی از متولیان خدمت به میراث فرهنگی، ستادهایی را جهت پاسخ‌گویی به اینان تشکیل داده‌اند. دوست دارم به این متولیان بگویم: این نمی‌تواند درمان یا دارو باشد، و نوعی بیهوده‌کاری است؛ درمان واقعی در همان بازنگری میراث و تشکیل کمیته‌هایی علمی از خود میراث‌بران در بالاترین سطح است تا در پیشینه‌ی علمی و فرهنگی‌مان تجدیدنظر نمایند و مطابق با شیوه‌های قرآن و نبوی و برگرفته از کتاب خدا و سنت رسول الله جبران مافات کنند و همه چیز را بر معیار قرآن عرضه دارند که مؤید و چیره است، تا بدین ترتیب بتوانیم در یک ‌زمان هم بگیریم و هم پس بزنیم؛ بگیریم آن‌چه را شایسته است و از آن حمایت و پاسداری نماییم و بخش‌هایی را که مناسب نیست، دور بیندازیم و با دست خود آن‌ها را دفن کنیم نه با دست دشمنان امت و میراث خود.

میراث‌ ما به بازنگری از سوی برخی از مراکز پژوهشی در آمریکا و اروپا نیازی ندارد، تا آن‌گاه کسی نگوید: باید بدانیم عوامل عقب‌ماندگی عرب و مسلمانان در میراث‌شان نهفته است. یا تا گروهی از ایشان به پاره‌ای از روایات جنجالی چنگ نزنند؛ روایاتی که در اصل خودمان می‌دانیم که ایراد دارد یا کلا جعلی است یا عده‌ای از محدثان آن را روایت کرده‌اند و تأیید و استنادسازی آن به روش آزمایش و تخمین یا دیگر روش‌های نادرست صورت گرفته است، و بگویند برای این نوع بازنگری‌ها صلاحیت ندارد و خواهان تغییرش شوند. 

در اواخر دوران سادات، رئیس جمهور مصر، موضوع متون اسلامی از جمله حدیث، فقه و اصول داغ شد و از چگونگی تشویق این متون به خصومت با یهودیان سخن گفته شد و در مدار دشمنی با نژاد سامی قلمداد گردید. رئیس جمهور فقید خودش به برخی از این ادعاها پاسخ داد و در همان دوران گفت: ما خودمان سامی هستیم، چگونه خود را دشنام می‌دهیم؟! در آن روزگاران قضایای فقهی، اصولی و تفسیری متعددی مطرح شد مبنی بر این‌که این متون منبع خشونت و تنفر نسبت به یهودیان و مسیحیان و... هستند. سرانجام این امور آرام شد. ولی پس از 11سپتامبر 2001م این پرونده دوباره گشوده شد، بویژه که ملیت هواپیماربایان به عربستان سعودی نسبت داده شد و همه‌ی برنامه‌های آموزشی این کشور از سوی همگان در معرض دید و مراقبت قرار گرفت.       

سران رسانه‌ای از تریبون‌های آمریکا یورش سهمگینی بر ضد مقررات حدیث، فقه و تفسیر به راه انداختند و برخی جرأت پیدا کرده و گفتند که قرآن کریم خودش از منابع ترویج فرهنگ خشونت و تنفر است و به پاره‌ای از آیات، همانند آیات قتال و جهاد استناد کردند، مثل این آیه: «قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ»(توبه/29) (بجنگید با آنان که به خدا و روز واپسین ایمان ندارند و آن‌چه را خدا و رسولش حرام کرده است، حرام نمی‌کنند و به دین حق پای‌بند نیستند، از کسانی که به ایشان کتاب داده شده تا در موقعیتی پایین‌تر جزیه بپردازند). بزرگان رسانه‌های آمریکا در این موضوع به بحث و گفت‌وگو می‌پرداختند و از عربستان می‌خواستند تا برنامه‌های درسی‌اش را تغییر دهد و از آیاتی که بیانگر خشونت هستند، هم‌چنین احادیث و دیگر منابع رها شود. ایشان خواهان دور ریختن کلیه‌ی متونی بودند که از جنگ و جهاد سخن می‌گویند.

سران این رسانه‌ها گاهی چندین ماه به مسافرت‌ها و دیدارهای درازمدت برای بررسی برنامه‌های درسی خاصی اقدام می‌کردند تا عبارات یا متون مخصوصی را نقد کنند و بگویند فلان آیه یا حدیث مروج خشونت در میان کودکان است و تا زمانی که مسلمانان از درون، خود را دگرگون نکنند و برنامه‌های آموزشی خویش را متحول ننمایند و به طور دقیق‌تر، اگر با دین خویش و منابع آن قطع رابطه نکنند، نخواهند توانست در جامعه آرامش برقرار نمایند و دوستی و صلح در بین‌شان رونق نخواهد گرفت. بنا بر این ده‌ها کنفرانس و همایش به توسط خاورشناسان نوین، بخصوص خاورشناسان یهودی که یکی از قوی‌ترین خاورشناسان حاضر در منطقه هستند، برگزار شد تا تمام متون و عبارات کتاب‌های فقه، اصول، تفسیر، حدیث، کلام، ملل و نحل، و فرق و مذاهب را رصد کرده و جزئیات آن را توضیح دهند. طبیعتاً این به توسط دشمنان ملت انجام شده و می‌شود. 

از قول «ماسنیون»؛ یکی از خاورشناسان فرانسوی که میانه‌رو بود و نسبت به پیشینه و میراث عربی و اسلامی علاقه‌مندی داشت، نقل می‌کنند که روزی در کلاس درس به دانشجویانش گفته است: هرگاه شوهر یک زن مسلمان بمیرد، دین اسلام بر او واجب کرده است که لباس آهنگران «ثیاب الحَدّاد» را بپوشد! یعنی به جای کلمه‌ی «حِداد» به معنای عزاداری، آن را با تشدید به معنای آهنگر خوانده است. او در ادامه از آلودگی و سیاهی و روغن‌آلود بودن لباس آهنگر سخن بر زبان رانده و گفته بود: زن مسلمان این را می‌پوشد تا مردان در مدت عِدّه در او طمع نکنند و آلودگی‌اش باعث دوری دیگران از او شود! یکی از دانشجویان لبنانی‌اش می‌گوید به استادم گفتم: پروفسور! آن‌چه من شنیده‌ام به لباس و اعمال چنین زنی «حِداد» گویند که از آراستگی به دور است، نه «حَدّاد» که به معنای آهنگر است! 

اما برخی از مؤسسات آموزشی در انتظار چنین کسانی‌اند تا در میراث اسلامی بازنگری کنند، به جای این‌که خودشان به فکر بازنگری باشند. در نتیجه گاهی حِداد، حَدّاد می‌شود و زنی که شوهرش درگذشته است به جای «معتدّ: عده نگه‌دار»، «معتدی: تجاوزگر» قلمداد می‌گردد، چون متخصص بازنگری تفاوت «اعتدّت» و «اعتدَت» را نمی داند.

ای دانشمندان و علمای دینی آیا منتظرید چنین کسانی همراه باربرا؛ روزنامه‌نگار و نگارنده‌ی معروف آمریکایی و دیگران بیایند و میراث اسلامی را بازنگری و اصلاح کنند؟! 

موضوع، بسیار مهم است و تأخیر در آن جایز نیست و افراد غیور و علاقه‌مند به میراث این امت و آینده‌ی آن و آزمندان به جلوگیری از فروپاشی‌اش، باید زمام امور را به دست گیرند و همه‌ی پیشینه و میراث را در تمام زمینه‌ها بازنگری کنند، از علوم ابزاری و علوم مقاصدی گرفته تا سازمان‌ها، مراکز، معلمان، دانش‌آموزان و دانشجویان. باید قرآن را مؤید و مُهَیمن بر تمام میراث گذشته و وسائل و مقاصدش قرار دهند و به بازسازی کامل و شامل، و انگیزش و بازنگری مبتنی بر اجتهاد و نقد سالم و بررسی هدفمند اقدام کنند. این امت بسا آخرین کارت‌های بازی خود را از دست بدهد، چون ضربات و تیشه‌ها فراوان گشته است و ویرانگران در همه جا وجود دارند. 

خویشان به نیکی شایسته‌ترند.